استادیار زبان و ادبیات عرب دانشگاه شهید مدنی آذربایجان
چکیده
تعامل و برخورد زبانها باهمدیگر پدیده ای است که قدمت آن به آغاز و پیدایش نخستین تمدن های انسانی می رسد. این تعامل و برخورد زبانی به خوبی از روابط و رفتار انسانی هر دوطرف خبر می دهد و نقش مرزها و فاصله های جغرافیایی را در ارتباط و تمدن انسانی کنار میزند و از بین می برد. یکی از بارزترین مصادیق این تعامل زبانی، وجود واژه های دخیل یک زبان بیگانه در زبان مادر است. با بررسی و استخراج این واژه ها به خوبی میتوان به ارتباط و پیوند ناگسستنی انسان های آن دوره پی برد. این تعامل در دیوان ابن هانی به شکل واژه های فارسی نمود دارد و شکل و نوع کاربرد این واژه ها مُبیّن این امر است که شاعر عمدتاً این واژه های فارسی را به مانند مضامین شعری اش از شعرای عصر عباسی و عصر جاهلی أخذ کرده است و نشانگر نوعی تقلید در به کارگیری این واژگان است. از طرف دیگر، درصد بیشتر این واژه های دخیل به واژه های مربوط به طبیعت مانند گل ها و واژه های مربوط به بُعد نظامی است. عمده واژه های فارسی دیوان ابن هانی عبارتند از: سِربال، سَنابِک، الجُمان، مِسک، مَیادِین، جهنَّم، عَسکر، قباذ، بهرام گور، کِسرَی، آل ساسان، گل نرجس و یاسمین، جُلَّنار، البَنَفسَج، سُرادِق، الإبریز، النَّسِیج الخُسرُوانِی، سَوذَنِیق، تاج، صَولجان، آنُک. در این پژوهش، سعی نگارنده درآن بوده که به بررسی واژه های فارسیِ دخیل در دیوان ابن هانی الاندلسیّ بپردازد. از این رو با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی به ریشــه یابی این واژه ها پرداخته و بارمعنایی ای که در شـعر ابن هانی القا می کنند، تبیین شده است.