به یاد استادِ همیشه در یاد: دکتر کورش صفوی

نویسنده

عضو هیئت علمی گروه زبانشناسی دانشگاه بیرجند

چکیده

صبح سومین آدینه از مرداد 1402 خبری دردناک، جامعة زبان­شناسی ایران را در ماتم فرو برد. خبری تلخ و آوارگونه! باورش دشوار بود که قلب مهربان استادی دانشور، خوش­محضر و متبسم به خاموشی گرائیده باشد! شخصیتی خلیق و معلمی صمیمی که در علاقه­مندسازی جمع بسیاری از جامعة زبان­شناسی امروز به این رشتة نوپا نقش ارزنده­ای داشت. 
صحنة این نقش­آفرینیِ سِحرگونه به کلاس­های درس «ساخت زبان فارسی» استاد در دورة کارشناسی مترجمی زبان­ انگلیسی در دانشکدة ادبیات فارسی و زبان­های خارجی دانشگاه علامه طباطبایی در خلال نیمۀ نخستِ دهة 1370 باز می­گردد که علاوه بر دانشجویان رسمی، مستمعین آزاد زیادی داشت. این صحنه­گردان مجرّب در خلال جلسات هفتگی آن درس، چنان تصویر مجسّم، جامع و زیبایی از زبان­شناسی برای مخاطبین ترسیم می­نمود که در خلال همان نیمسال، بسیاری از نخبگان کنکور آن روزگار که به آن دانشگاه راه یافته بودند، مجذوب کلام نافذ و سلوک طناز او شده و از آن پس با زبان­شناسی زُلفی گره می­زدند و بعضاً در کلاس­های درس او و همکاران دانشورش در دورة کارشناسی ارشد زبان­شناسی آن دانشگاه به عنوان مستمع آزاد حضور می­یافتند و سپس با بهره­گیری از راهنمایی­هایش مسیر مطالعاتی کنکور تحصیلات تکمیلی زبان­شناسی را پی می­گرفتند. دوام آن سحرِ کلام تا آنجا بود که اغلب آن دانشجویان، مسیر پیش رو را پیوسته تا دریافت دانشنامة دکتری طی می­کردند و از تجدید دیدارِ گاه و بی­گاه استادشان روحیه می­گرفتند. استاد نیز در دل شادمان و خرسند بود که جامعة نوپای زبان­شناسی در حال گسترش است و با ادامة این روند، زبان­شناسی خواهد توانست جایگاهی شایسته­تر در میان رشته­های دانشگاهی بیابد و از آیندة روشن­تری برخوردار شود. 
کسانی که محضر گرم و مکتب پویای این استاد گرم­سخن را درک کرده­اند بر این نکته واقفند که ایشان از جمله استادانی بود که به رشتة تحصیلی و شغلی خویش (زبان­شناسی) عشقی زایدالوصف داشت. ضمناً به محیط دانشکدة ادبیات و زبان­های خارجی دانشگاه علامه طباطبایی نیز علاقة ویژه­ای داشت؛ چون در اوایل دهة 1350 محل تحصیل ایشان در همان مدرسة عالی ترجمه (دانشکدة مورد اشاره) بود. مهم­تر اینکه او معلم­زاده بود و شغل معلمی را قلباً دوست داشت. لذا به شایستگی از عهدة تبیین روان و ساده برخی مفاهیم دشوار برای دانشجویانش برمی­آمد و از این انتقال دانش لذت می­برد. گاه با طنزی مایه­گرفته از تخمینی تاریخی ­می­گفت: «اگر شاه سلطان حسین، زمام دودمان صفوی را به باد نمی­داد باز هم معلم دانشگاه بودم». این سه انگیزه سبب می­شد که در کلاس درس با شوق و شعف، سرگرم تعامل علمی با دانشجویان شود و همّ خود را به انتقال مطلوب مفاهیم بعضاً انتزاعی دروس معنی­شناسی و نشانه­شناسی به مخاطبین مشتاق و مستمعین آزاد معطوف سازد. نقل مطلبی از مقدمۀ کتاب «فرهنگ توصیفی فلسفۀ زبان» خواننده را با دیدگاه استاد به معلمی در دانشگاه با زبان سادۀ خودش آشنا می­سازد. 
«معلم­ها را می شود به دو گروه اصلی تقسیم کرد: یکی آن دسته که درسشان را تمام کرده­اند و برای یک حقوق بخور و نمیر برای معلمی استخدام می­شوند. گروه دوم، آنهایی­اند که کاری جز معلمی بلد نیستند و بهشان حقوقی می­دهند که به کارشان برسند. مسلماً گروه اول به لحاظ اقتصادی موفق­ترند. اینها معلمی را یک شغل به حساب می­آورند که باید از آن درآمد کسب کرد. خیلی هم خوب است! بنابراین، اطلاعات اضافی فقط در حدی به دردشان می­خورد که به «شغل‌شان» مربوط شود. مخاطب من اینها نیستند. برای این گروه، دنیا کاملاً جدی است. سروقت به کلاس می­روند؛ وظایف آموزشی­شان را به نحو احسن انجام می­دهند؛ سروقت کلاس را تمام می­کنند؛ از همان روز اول فهرست مجله­های عجیب و غریبی به نام «علمی- پژوهشی» را جلویشان می­گذارند؛ فقط برای اینها مقاله می­نویسند؛ همه چیز هم برایشان موجه است»!
«اما برای گروه دوم دنیا فقط یک شوخی است. اینها کار دیگری جز معلمی بلد نیستند؛ حتی نمی­دانند کی باید ترفیع بگیرند و هر چند سالی باید ارتقاء بگیرند. برای این گروه همه چیز (از جمله ارتباط علوم) مسأله است و تا این مسأله­ها برایشان حل نشوند، نمی­توانند راحت بخوابند. این گروه با هر موردی مشکل دارند و با این فرض به کلاس می­روند که نمی­شود در مورد هر مطلبی فقط نیم­ساعت از شاگردشان جلوتر باشند». 
«قدیم­ترها راهنمایی یک پایان­نامه فقط اجر مادی داشت حق­الزحمۀ راهنمایی­مان را می­گرفتیم و اجر معنوی­اش متعلق به شاگردمان بود. قدیم­ترها حتی مقالۀ شاگردمان را می­نوشتیم و می‌دادیم تا به اسم او چاپ شود. قدیم­ترها وقتی معلم می­شدیم، قرار بود کارمان معلمی باشد. قرارمان این نبود که روی کول شاگردمان بایستیم و دانشیار شویم و بعد به کمک کولِ چند شاگرد بعدی استاد شویم. قدیم­ترها انگار وقتی از این امتیازها رها می­شدیم می­رفتیم و معلم می­شدیم. قدیم­ترها، تعریف آبرو خیلی دقیق بود و با آب حوض فرق می­کرد».
استاد از جمله زبان­شناسانی بود که گرچه بخشی از تحصیلات اولیه خود را در اروپا گذرانده بود، روحیه­ای کاملاً شرقی داشت و به آداب دانشگاهی آن نیز نیک واقف بود و سعی می­نمود آن را به دانشجویانش هم انتقال دهد. به عنوان نمونه برای استادان متقدم و پیشکسوت خویش احترام زیادی قائل بود و از ایشان به نیکی و با رعایت اصول ادب و بهره­گیری به­هنگام از ادوات تکریم یاد می­کرد و از هر فرصتی برای نمایاندن این دقت­نظر به دانشجویان خویش دریغ نمی­ورزد تا با آموزش عملی، نکته­ای را به همگان یادآور شود که هیچ­گاه بر گذشتة خویش پشت نکنیم و در عمل، وام­دار کسانی باشیم که در مراحل پیشرفتمان، سهمی داشته­اند. ایشان تصویر استاد راهنمای دوره­های تحصیلات تکمیلی خویش (استاد فقید دکتر علی­محمد حق­شناس) را در اتاقش در معرض دید دانشجویانش قرار داده بود تا به ایشان بفهماند که همواره به استادش مدیون و دلبسته است. 
استاد با وجود مشغله­های آموزشی، پژوهشی و اداری و بعضاً لزوم شرکت در جلسات ادواریِ مختلف، در مدیریت انجمن زبان­شناسی ایران و نیز برپایی گردهمایی­های سالانة آن کوشا بود و به علاوه موفق به ارائه آثار ارزنده­ای در قالب مقالات داخلی و تألیف و ترجمۀ ده­ها جلد کتاب­ دانشگاهیِ مرجع گردید که برخی، خلأ مطالعاتی را از زبان­شناسی ایران مرتفع نمود و بعضاً در ارزیابی­های ملی خوش درخشیدند. از میان آنها «از زبان­شناسی به ادبیات»، «معنی­شناسی کاربردی» و «دنیای سوفی» نامدارتر شدند.
وی به اهمیت نقش سرمایه­های انسانی در مسیر اعتلای علمیِ زبان­شناسی باوری قلبی داشت و همواره بر این جمله تأکید می­ورزید که دانشجویان امروز، کنجکاو و هوشمند­ند و با حُسن اعتماد به آنان می­توان به کاستن از خلأهای پژوهشیِ موجود امیدوار بود. لذا به ارتقای مرزهای دانش بومی در حوزه­های تخصصی با بهره­گیری از توان دانش­آموختگان جوان این رشته، خوش­بین بود و به سهم خود تلاش خویش را در رفع برخی خلأهای زبان­شناسی در ایران و تشویق دانشجویان و همکاران منتخب در همراهیِ سازنده با این مسیر مصروف می­داشت. برای نمونه حدود یک دهه پیش با همراهی «انتشارات علمی» زمینة نشر سلسله کتاب­های ارزنده­ای را در مباحث مختلف زبان­شناسی از جمله چند واژه­نامة توصیفی مفید و کارآمد فراهم نمود. 
شیوة تدریس استاد کمتر مبتنی بر کتاب درسی خاصی بود و در باب موضوع درس، مطالب مرتبطی را با بهره­گیری از تخته سیاه به دانشجویان در خلال جسات هفتگی با آرامش و اغلب توأم با طنزی ظریف و خطّی خوش ارائه می­نمود. آغاز و پایان کلاس درس ایشان نیز چندان تابع روال ثابتی نبود ولی سعی می­نمود از فرصت کلاس برای پیشبرد مطالب درسی بهرۀ کافی برد. زبان فارسی را چون موم در دستان ­خود می­انگاشت و لذا در ارائه مطالب درسی و سخنرانی­های علمی، موفق ظاهر می­شد. رعایت احترام متقابل استاد و دانشجو از دیگر ویژگی­های مکتب درس ایشان بود و در عین اعطای آزادی عمل به دانشجویان، حریم و حرمت کلاس نیز محفوظ می­ماند. در حین تدریس اغلب از طرح خاطره­ای شیرین یا نکته­ای لطیف به مناسبت حال و مقال، دریغ نمی­ورزد تا فضای کلاس قدری تلطیف شده و مجال ادامة صحبت فراهم­تر گردد. 
این نگارنده در خلال قریب به سی سال افتخار آشنایی و شاگردی نزد استاد در سه دورة تحصیلی در دانشگاه علامه طباطبایی و توفیق نگارش رسالة دکتری خویش با مشاورة ایشان به­یاد ندارد که استاد با وجود روحیه­ای شاداب و بذله­گو، کسی را در جایگاهی به دور از رعایت ارزش­های اخلاقی به باد انتقاد بگیرد. در دورانی که مدیرکل برنامه­ریزی آموزشی دانشگاه نیز بود قانون­گرایی استاد همواره با نیم­نگاهی به ملاحظات دانشجویان و جانب­داری منطقی از آنان همراه بود. در طول سالیان ممتد تدریس، هر وقت از ایشان درخواست همکاری علمی یا شرکت در محافل مختلف دانشگاهی می­شد، استاد در حد امکان با خوش­رویی آن درخواست را می­پذیرفتند. به یاد دارم در اواسط دهة 1390 از ایشان برای سخنرانی در همایشی با نام «زبان­شناسی و ادبیات» در دانشگاه بیرجند دعوت نمودم. از این پیشنهاد به گرمی استقبال نمودند و با افتخار میزبان ایشان شدم که اینک خاطرات خوشی از آن همراهی به یادگار مانده است.
از دیگر ویژگی­های خُلقی جالب توجه ایشان، تواضع بجا، لبخند همیشگی و کلام صمیمی او بود و لذا به رفتار متواضعانه با همکاران جوان و همراهی پدرانه با دانشجویان از هر صنف و گروهی شهره بودند. استاد دکتر صفوی در هنر تشویق دانشجویان تجارب موفقی داشتند و با وجودی که گاه حتی برخی دانشجویان دوره­های کارشناسی را نمی‌شناختند و برای نخستین­بار با آنان ملاقات می­کردند با گشاده‌رویی آنها را به حضور می‌پذیرفتند و به گرمی تشویق و راهنمایی می‌نمودند. به­علاوه اگر سؤالی را دانشجو پاسخ می‌داد، با الفاظ انرژی­بخشی او را تحسین می‌کردند. از این رو کلاس درس ایشان اغلب مستمعین آزاد داشت. از سویی در مهارت بسیج نمودن دانشجویان جهت انجام کارهای گروهی از جمله آماده­سازی مقدمات همایش­های ادواریِ زبان­شناسی ایران که از اواخر دهة 1360 به همت گروه زبان­شناسی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار می­شد توانمند بود. ایشان دبیر اجرایی اغلب آن سلسله همایش­ها بودند و دانشجویان مشتاق در خلال روزهای پیش از همایش در قالب اعضای هیئت اجرایی وظایفی را می­پذیرفتند و پروانه­وار گرد استادشان می­گشتند و اوامرش را به گوش جان می­پذیرفتند.
استاد از شرکت در جبهه­گیری­ها و دسته­بندی­های علنیِ سیاسی، آگاهانه اجتناب ­می­ورزید و ورود رسمی به این جرگه­ها را که غالباً از دغدغه­های علمی به­دور هستند، بر نمی­تابید. همچنین حریم شخصی خود و زندگی خانوادگی خویش را چندان جدا از دانشجویانش نمی­دانست و بعضاً از تجارب فرزندپروری در کلاس صحبت می­کردند و گاه فرزندان را همراه خود به همایش­های علمی می­آورد. استاد در مهرورزی به همکاران اداریِ پیرامون و گاه نیز در دستگیری غیرمحسوس از برخی که تشخیص می­داد، کوشا بود.
ایشان دانشجویانش را قلباً دوست داشت و این علاقه­مندی را در موقعیت­هایی عملاً متبلور می­ساخت. در بیان مصداقی عینی، به یاد دارم که در آذر سال 1399 و در اوج شیوع ویروس کووید 19 یکی از دانشجویان سابق ایشان که در معاونت گسترش زبان فارسی و ایران­شناسیِ مرکز روابط علمی و بین­الملل وزارت علوم شاغل بود مظلومانه بر اثر ابتلا به این ویروس مُهلک، جان باخت. استاد که از مرگ ناگهانی آن فقید که یک دهه پیش­تر در اعزام ایشان به کرسی زبان و ادبیات فارسی در هندوستان مشارکت داشت، سخت متأثر گردید، نشانی محل دفن آن مرحومه را در بهشت زهرا جویا شدند و سپس از فرزندان آن فقید دلجویی نمودند.
جای خوشوقتی است که به اهتمام گروه پویای زبان­شناسی دانشگاه بوعلی سینا در اواسط دهة 1390 در حاشیة «نخستین کنفرانس زبان­شناسی نقش­گرا» از خدمات دانشگاهی استاد دکتر کورش صفوی تجلیل و از جشن­نامة ایشان رونمایی شد تا به خدمات شایان آن استاد فاضل، محبوب و متواضع ادای احترام شود.
متأسفانه دوران بازنشستگی ایشان دیری نپایید و چون فرزندان دلبندشان ساکن کشورمان نبودند استاد نیز به زندگی در کنار ایشان متمایل شد و لذا از ایران مهاجرت نمودند ولی گویی دوری از کلاس و درس و موطن برای ایشان دشوار بود. چندی نگذشت که بیمار شدند و ناباورانه در غربت، بدرود حیات گفتند.
گرچه ظاهراً خورشید عمر استاد عزیز دکتر کورش صفوی افول کرده است ولی یاد و نام نیک ایشان در آثار متعددی که از وی به یادگار مانده است و همچنین در وجود شاگردان توانمندی چون فرزان سجودی، محمد راسخ مهند، مهبُد غفاری، آزیتا افراشی و ده­ها زبان­شناس شاخص و خوش­آتیه زنده است. در حال حاضر، چرخ هر یک از گروه­های زبان­شناسی در سراسر کشور بر مدار تعدادی از دانشجویان سابق ایشان می­گردد و برخی منابع درسی کلاس­های زبان­شناسی از تألیفات ارزنده این استاد فقید سود می­برد. استاد دکتر کورش صفوی حق بزرگی به گردن نسل فعلی زبان­شناسان شاغل در دانشگاه­های کشور دارد؛ به ویژه دانشجویانی که علاوه بر کسب دانش در مکتب درس ایشان، توصیة اداری استاد فقیدشان را در جذب دانشگاهی خویش مؤثر قلمداد می­کنند.

کلیدواژه‌ها


– ناصح، محمدامین (1402). به یاد استادِ همیشه در یاد: دکتر کورش صفوی. 1-6.
– ناصح، محمدامین (1402). به یاد استادِ همیشه در یاد: دکتر کورش صفوی. 1-6.
– ناصح، محمدامین (1402). به یاد استادِ همیشه در یاد: دکتر کورش صفوی. 1-6.
– ناصح، محمدامین (1402). به یاد استادِ همیشه در یاد: دکتر کورش صفوی. 1-6.
– ناصح، محمدامین (1402). به یاد استادِ همیشه در یاد: دکتر کورش صفوی. 1-6.
– ناصح، محمدامین (1402). به یاد استادِ همیشه در یاد: دکتر کورش صفوی. 1-6.
– ناصح، محمدامین (1402). به یاد استادِ همیشه در یاد: دکتر کورش صفوی. 1-6.